Wednesday, December 15, 2010

Farewell

Death farewell

Death farewell in the candle light ,flower and evocative dreams


he doesn,t care

glazed coffin by the candle light,
farewell the dreams

praying the rain goddess

After the Flooding in Pakistan



After the flood in Pakistan children are looking for food in the flooding water


catches a fish

and prays the rain goddess
may be the god of hunger !



.

an ART work called Floor

May 28, 2010 file photo, a visitor stands on the artwork 'Floor' created by South Korean artist Do Ho-suh at the Hong Kong



 a visitor stands on the artwork 'Floor' created by South Korean artist Do Ho-suh at the Hong Kong International Art Fair


matters whose toes
or matters whose sandals?
no matter I think
let sit on the floor
for a while

Tuesday, December 14, 2010

رانا اسم نخستین نوهء من است که دیشب آمد

این هایگا را برای  نخستین نوه ام نوشتم که دیشب آمد


این هم خودش که چشم باز کرد برای نخستین بار به این دنیا







Saturday, November 27, 2010

هایگا چیست ؟HAIGA

هایگا در ژاپن یک هنر محسوب می شود در این نوع هنر معمولا بر روی یک عکس و یا یک نقاشی یک هایکو نوشته می شود

 Haiga


رنگ پِلک هایش
در روشنایِ آفتابِ صبح
شکوفهء گیلاس



گردشِ پاییزی
بر شاخهء درخت افرا
تک برگی


پروانه
دوُر تا دوُرِ قاب تابلو
نَقل و قولِ شعر

Tuesday, November 23, 2010

روز نوشتی از تاندا سانتوکا ، شاعر سائل قرن بیستم در ژاپن و چند هایکو از همین شاعر



تاندا سانتوکا

Taneda Santoka (1882- 1940)


روزنوشت-1
بیست و پنجم ژانویه 1932 ، هوا صاف ، باز هم در ساشی مسافرخانهء هامایا ، اجاره شبی 25 سنت ، رویهمرفته جای خوبی است.

فروشنده دوره گردی که اوهم اینجا اطاق گرفته ، برایم می گوید که اوضاع این روزها خیلی مشکل شده.مردم اغلب باهوشتر شده اند وچرخ کاسبی آن طور که قبلا بود دیگر نمی چرخد.همهء کاسب ها ، چه خرده پا و چه... از اوضاع سختی که این روزها بوجود آمده دل نگرانند و پول در آوردن کار مشکلی شده.

مثلا وضع خود من تا همین دوسه سال گذشته این طور بود که با گدایی از پانزده و یا شانزده خانه (طاس) کاسهء گدای ام پر از برنج میشد اما این روزها مجبورم تا در حد اقل سی خانه را بزنم ودست آخر کاسه ام پُر پُر نمی شود.

امشب تمام فکر و ذکرم دور و بر وضع این زن هابود که چه با زحمت زیاد درروستاهای کشت و زرع و روستاهای ماهیگیری کار می کنند.وقتی صبح زود از مسافرخانه می زنم بیرون و به راه می افتم با خیل زن هایی روبرو می شوم که همه میانسال اند و خروار خروار سبزیجات ، هیزم و گاهی ماهی ساردین خشک شده به دوش میکشند.

ساردین ، ساردین ، ساردین ... به هر طرف نگاه می کنم ساردین ، هرچه به مشام ام می رسد بوی ساردین است و البته هرچه می خورم ساردین است.

یک زائر بودیست ومسن که او هم در همین مسافرخانه اطاق دارد الحق که در خُرناس کشیدن یک پدیدهء عجیب و غریبی است.او خودش به من گفت که بارها این خرناس کشیدنش در مسافرخانه های بین راه کار دستش داده است.

چه صدای فراخ و با شکوهی ،تصور کن شش دانگ صدا اول اوج می گیرد با زیرترین گام ممکن ، بعد اوج می گیرد با بم ترین گام.تا بیایی به این صدا عادت کنی به یکباره یک خرناس ممتد و کشیده و ناگهان خرناسی کوتاه انگار که غُرش یک هیولا و یا غُرش امواج سهمگین.

صاحب مسافرخانه ای که من دیشب را در آنجا گذراندم دختری دارد که آن هم برای خودش داستانی دارد . صاحب اینجا پیرزن است و این دختر بزرگترین دختراو است.ظاهرا این دختر با یکی از مهمان های این مسافرخانه فرار کرده است که او هم یک فروشندهء دوره گرد است و دوا علفی می فروشد.می گویند دختره صورت زیبایی دارد اما فلج است .با اینکه به سن ازدواج رسیده است اما هیچ خواستگاری نداشته ودیگر از نشستن در خانه بیزار شده بود.با این تفاسیر وقتی این فروشندهء کره ای پایش به این مسافرخانه رسید اوضاع جور دیگری شد و با هم فرار کردند.

پیرزن همه چیز را در بارهء دخترش به من گفت .حتی گفت : تو به هرگوشهء این دیار سر می زنی ، برو و جایی پیدایش کن و بهش بگو که زیاد نگران نباشد من برایش یک مشت خرت و پرت و لباس و این چزار خواهم فرستاد.

به پیرزن گفتم که خوشحال خواهم شد که هر چه از دستم برآید انجام دهم و زیر لب برایش دعاکردم.

زنی که مسافرخانهء امشب را می چرخاند زن پر کار و سخت کوشی است.نُه سر عایله دارد و یک گاومیش.هر شب حد اقل چهار تا پنج مهمان در این مسافرخانه است که او باید آن ها را تر و خشک کند .


روزنوشت-2
اول فوریه 1932.چیواتا ،ناگازاکی.اِگاوایا ، سی سنت کرایه هرشب ، مسافرخانهء بدی نیست ، از آن متوسط ها است .بنا نداشتم زیاددر تاکِئو بمانم اما این طرف و آن طرف خود به خود مشغول شدم و زمان زیادی آنجا ماندم.دوست داشتم که می توانستم در اورِشینو بمانم اما برایم ممکن نیست.معمولا جریان اموربر وفق مراد آدم نمی چرخد.

زیر بارِ سنگین

زور می زند گاو میش

زنگوله اش جرنگ و جرنگ

این شعر ترجمان حس های من نسبت به گاوهای این ناحیه است.با شنیدن صدای جِرِنگ و جِرِنگِ زنگولهء آن ها ابتدا حس شادی و شوق به من دست می دهداما وقتی به بار سنگین بر دوش آن ها نگاه می کنم حس دردناکی مرا به خود مشغول می کند.

این حس دست از سرم بر نمی دارد که انگارذره ذره توان و انرژی من دارد از بین می رود.نکند دارم پیر می شوم که اینگونه افکار پریشان بر من چیره می شود و یا شایدگدایی منشا همهء این ها است؟شاید اثر نوشیدن آن همه ساکی است ، شایدهم اثر تنهایی است.به هر حال این آرزو هنوز با من است که ایکاش بستری در جایی از آن خود داشتم.بدجوری به یک استراحت طولانی محتاجم.

مقداری ماهی ساردین تازه خریدم ،بنده خدایی هم آن را برایم تر و تمیز کردوپخت که با چند استکان ساکی آن را نوش جان کردمآ الحق خوشمزه بود، خیلی خوشمزه بود.

بی خیال از هرچه بر من رفته و هرچه بعدا"خواهد رفت خواب نازی راآن چنان خوابیدم که ماورای گذشته و حال و آینده بود.

ناگهان پیدا شد
با صدای عِینَهو پدرم
سفر همیشه غمناک است

 
تا به کِی میان راه
ناخن بگیرم ؟
 
کنارِ شهر
همه قبرستان وُ
صدای موج
 
میان راه
یک دندان
انگار لَق می شود
 
بِجُنب
بر این باریکه راه کوهی
"با خودم می گویم"



Saturday, November 6, 2010

عاشقانه های هایکو

خانم یوشیکو یوشینو متولد 1915
وقت ظُهر است
پاک می کنم جای رُژ را
بر پیالهء چای


خانم ماساجو سوزوکی متولد 1906

به انتظارِ عشق
دانه ای شاتوت می گذارم
بر دهان ام



ایپِریکو ناکاتسوکا متولد 1887

رو دَر رو
به هم رسیدیم  صبحگاه همین امروز
می لرزید همیشه بهار

Wednesday, September 15, 2010


کوبایاشی ایسا ( 1763-1827) ، ایسا به معنی فنجانی چای و یا حبابی بر چای است . شاعری فوق العاده دوست داشتنی است همتای ویتمن و نرودا که با طبیعت اخت است.اسم او قبلا یاتارو بوده است.دوساله بود مادرش از دنیا رفت.زندگی نا ملایمی داشت .شعر های این شاعر با همهء شاعران ژاپنی متفاوت است و بیشتر به هایکوهای شاعر مدرن قرن بیستم ژاپن تاندا سانتوکا Taneda Santoka شبیه است.سانتوکا را شاعر سائل می گفتند .

بیخ گوشم

وِز وِزِ پشه،

فکر می کند که کَرم !



بچه ها با صدای غاز،

خیلی قشنگ تر از

غاز



تُربچه چین

راه نشانم می دهد

با تُربچه ای



پرسیدکه چند ساله است

بچه ای با کیمونوی نو

پنج انگشت باز کرد



آی کک ها ، هر غلطی می کنید

بکنید ،اما نپرید آن سو

رودخانه است !



گربهء من

باوَرجه وورجه رویِ ترازو

وزنِ خود می کشد



من رفتم ،

شما پشه ها ، بی خیال

به عشقتان برسید



نصیحت یک کبوتر :

هی جُغد !

نمی شود شکل دیگری باشی ؟

این باران بهار است



هی جغد !

فکرِ شکلِ دیگری باش

این بارانِ بهاری است



پستان بر دهان بچه و

مادر شماره می کند

جای نیش پشه ها



با تلسکوپ

سرگرم تماشای مِه ام

قیمت اش ده سِنت



حتی حشرات هم

بعضی نایِ خواندن دارند

بعضی ندارند



من و یک وزَغِ گُنده

چشم درچشم هم زل زده ایم

یکی جُنب نمی خورد



همیشه

تسبیح بودا می گویم و

پشه ها را می کُشم



خواب بود،بیدار شد

دهن دَره ای کرد وگربه

رفت پیِ عشق اش



سرپناه روسپیان

آن گوشهء شهر

در باد پاییزی



ماه کامل ،

کُلبهء لَکَنتیِ من

همین است که هست



حتی نیشِ پشه

اگر جوان باشد

قشنگ است



یه آدم

یه پشه

دراطاقی دَرَندشت



چه شانسی !

از نیش پشه های امسال هم

بی نصیب نماندم



آسمان سرخ صبح ،

حلزون :

تو هم حظ می بری؟



سرخک هارا

می تکانم وپخش می شوند

اولیا و بچه ها



زیر باران بهاری

دختری ملوس و قشنگ

دهن دره می کند



جیرجیرک

جیر ، جیر می کند

روی ناف مترسک



زیاد هم

دلواپس گل دادن نیست

درخت آلوی من



پشه های کلبه ام ،

راستش مُقصر منم

پوست و استخوان شده اید !



هی گنجشک

بزن کنار

اسب می آید



بی شک

کوکوی کوهی

بچه ای غُرغُرو است



دنیای قشنگی است،

شبنم ها فرو می افتند

یکی یکی، دوتا دوتا...



از کجا

این همه سرما می آید

هی ، مترسک



در چرت نیمروز

گوش به آواز شالی کاران و

شرم از خودم



می خواهم غَلتی بزنم

پس یه کم آن طرف تر

جیر جیرک جان



کلاغ سلانه سلانه

قدم می زند برکرت ، انگار

او شخم زده !



(در مرگ دخترش)

چرا

چرا ارغوان کوهی شکست ؟

چرا شکست ؟



(در مرگ دخترش)

پاییز طوفانی ،

همین است ، همین گل های نارنجی

دوست داشت بچیند



به گمانم

بار آخر است از صورت پدرم

مگس می پرانم



مگس های معبد

دست زائران تسبیح به دست را

تقلید می کنند



(شعر احتضار خودش)

سنگابی برای غسل تعمید

سنگابی برای مرگ

چه مزخرف



امشب و ماه،

چه دلم تنگ است

برای غر غرش



عالَمِ شبنم

عالَمی است از شبنم

و هنوز ، و هنوز



مادر، چیزی که هر گز نفهمیدم

هر گاه به دریا می نگرم

به دریا....



بچه ای هم دارد؟

گدایی زیر پل

به پروانه می گوید



چه زوج خوشبختی !

اگر دوباره زاده شوم

کاش پروانه باشم



سوراخ های دیوار

فلوت می زنند ،

این شب پاییزی



این دنیای دَبَنگ

مگس های لاغر، کک های مردنی

بچه های چُروکیده




Tuesday, May 4, 2010

ترجمهء چند هایکوی عاشقانه از شاعران کلاسیک و مدرن ژاپن


خانم سوزوکو شیناگاوا Suzuko Shinagawa(born 1932)
پردهء نیم دار
همین طور می لرزد وباز
روح همسرم

خانم تاکاکو هاشیموتو Takako Hashimoto یکی از شاعران معروف در حوزهء هایکوی مدرن
1963-1899
بوران و برف
می میرم و آشنای من فقط
دست یک همسر
کوبایاشی ایسا Kobayashi Issa
این روزگاردرد
حتی اگر شکوفه ببارد
حتی شکوفه ببارد

آقای سوجو هینو 1956-1901 Sojo Hino شاعر مدرن ژاپنی که در بمباران های جنگ جهانی دوم خیلی چیز ها از دست داد . نکته : درشهرستان شهرضا در استان اصفهان به کسی که مثلا یک پا دارد و یا یک پای اوگچ گرفته است و مثل ملخ قدم بر می دارد ، نوعی راه رفتن با پرش های مقطع کل کلی ( Kol Koli) راه رفتن او را می گویند .
شاید شاعر در این هنگام پایش در گچ بوده و طاقت حتی دوری زنش تا آشپزخانه را نیز نداشته است.

همین خوشی بس
که کل کل به آشپزخانه روم
پیش زن ام

Wednesday, April 21, 2010

هم به گل ها نگاه کنید و هم به ستاره ها ، شهاب ها که می بارند اسم این گل ها هم گل شهاب است



وقتی که بی دغدغه ای به آسمان که بارش شهاب سنگ ها ما را به هیچ بودن خودمان دعوت می کند یعنی که در آن گل بنگر همه چیز این عالم یکی است




با این عکس ها شما را دعوت می کنم به درونی ترین لایه های حس تان نه اینکه لحظه ای ذوق کنید بلکه ببینید چگونه عناصر هستی با هم یکی هستند جز ما که خود را بریده ایم بریده ایم از این عالم و نمی بینیم این روابط اشکار را که اگر دیدم شعر را پیدا کرده ایم






تا اینجا دیدید همه چیز رو به خاک دارد؟ هم شهاب ها و هم این گل ها یعنی که آنچه ماندنی است همین ها است که شما دیدید و آنچه رفتنی است من هستم و شما این یعنی دغدغه های انسانی را به این گل ها و این ستاره ها گرد زدن اگر که در پی جاودانه شدن هستیم فکر می کنید نصیحت می کنم ؟ نه دارم تکنیکی از هایکوی ژاپنی را توصیف می کنم تکنیک سابی و تکنیک فناپذیری هر چه جاندار است و فرافکنی دغدغه های انسانی به بیرون از ذهن چه در شعر و چه در هر هنر دیگری

















من هم مثل شما به این تصویر ها نگاه کردم این تصویر آخری بارش شهاب سنگ ها در یک شب آرام بهاری است فردا شب بیست و دوم آوریل 2010 مطابق با جمعه شب سوم اردیبهشت 1389 این تیر های ثاقب باز باریدن خواهند گرفت شما چطور؟ شعری نمی نویسید؟
رگبار نور
سوی خاک به دنبال شهاب
پنچه پنجه گل
چراغانی افلاک
دنباله دار شهاب ها
پنجه پنجه گل